درآمدی بر نظریه‌ مدیریت تحول در علوم انسانی (با تأکید بر نقش محوری عوامل جامعه‌شناختی)

نویسندگان

1 دانشیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

2 پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دانش‌پژوه سطح 4 حوزه علمیه و دانشجوی دکتری دانشگاه تهران

چکیده

تولید علم، فرایند شکل‌گیری و توسعه مرزهای دانش و نیز چگونگی تغییر و تحولات علمی از مسائلی است که مورد توجه اندیشمندان و فلاسفه علم بوده و دیدگاه‌هایی نیز در این‌باره ارائه شده است. اگر چه می‌توان گفت که امکانِ توسعه، پیشرفت و حتی دگرگونی علم مورد توافقی همگانی است، اما در اینکه این پیشرفت و تحول مدیریت‌‌پذیر است یا خیر، بحث و گفتگو وجود دارد. نوشتار حاضر تلاش می‌کند با نگاهی اجمالی به نظریات پیشرفت علم در ادبیات موجود، با رویکردی قیاسی ـ استقرایی و با استفاده از روش‌های فراتحلیل، نظریه مدیریت تحول در علوم انسانی را تبیین کند. در این نظریه چهارچوب کلان، عناصر کلیدی و مؤثر در تحول علوم انسانی احصاء و با اولویت‌سنجی و وزن‌دهی هر کدام، چگونگی ترابط و تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر در راستای تحول در علوم انسانی بررسی می‌شود. عوامل جامعه‌شناختی، یعنی نهادهای سیاست، اقتصاد، تعلیم و تربیت و رسانه در سپهر ارزش‌های دینی و اصول عقلانی مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار در مدیریت تحول علوم انسانی به شمار می‌آیند.

کلیدواژه‌ها