2
دانشجوی دکترای ادبیات فرانسه، دانشگاه شهید بهشتی
چکیده
روایتشناسی، علمی نوپاست که در دهۀ شصت قرن بیستم توسط نظریهپردازانی همچون ژرار ژنت و تزوتان تودورف ایجاد شد. این علم به طور مشخص به روششناسیِ ساختار و روشِ روایت میپردازد و به طور عمده حوزۀ عملکردش ادبیات است. از سوی دیگر، پدیدارشناسی روحِ هگل یکی از بزرگترین آثار تاریخ فلسفه است که در آن، هگل به تعبیری، تمام دقایق و مراتب اندیشه و تاریخ بشری را بررسی کرده و همۀ آنها را به نحوی دیالکتیکی در بطن روح جای میدهد. موضوع این کتاب در یک کلام، همانگونه که از عنوانش پیداست، داستان پدیدار شدنِ روح است. در بیش از دو قرنی که از انتشار این کتاب میگذرد، شرحها و تفسیرهای متعدد و متنوعی در حوزههای مختلف دربارۀ آن نوشته شده است.
مقالۀ حاضر تلاش میکند تا صرفنظر از مباحث فلسفی و محتوایی، تمرکز خود را بر نوع پیشروی روایت و منطق حاکم بر آن معطوف کند و در نتیجه بتواند دستکم طرحی از چگونگیِ روایتشناسیِ وجوهی از پدیدارشناسی روح هگل و روش روایتگری این کتاب ترسیم کند. در نتیجه، این مقاله با تکیه بر تقسیمبندیهای روایتشناختی، اثر هگل را از سه منظر راوی، روایتشنو (مخاطب) و روایتگری بررسی میکند و در هر مرحله نیز نشان میدهد که هگل افزون بر ابداعات متعدد و تعیینکنندۀ فلسفی، چگونه و از چه لحاظی در زمینۀ روایتشناختی نیز دست به ابداعاتی خلاقانه، منحصربهفرد و حتی گاهی بیسابقه در تاریخ روایتِ بشری زده است.