دانشجوی دکتری فلسفه علم مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
چکیده
نسبت فرد و جامعه عموماً از حیث وجودشناختی مورد توجه قرار گرفته است، اما میتوان آن را از حیث روششناختی نیز صورتبندی کرد. مسائل فراروی همین صورتبندی جدید، موضوع این نوشتار را تشکیل میدهند. در این مقاله، نخست طیف پاسخهای موجود به این مسئله، اعم از اتمیسم، فردگرایی روششناختی، کلگرایی ساختاری، کلگرایی کارکردی و دیدگاه ضد تقلیلگرایی مرور و مشکلات آنها بررسی میشود. به گمان نگارنده دیدگاههای تقلیلگرا، اعم از فردگرا و جمعگرا، دچار مشکلات جدی هستند، بنابراین، یک تبیین کافی در علوم اجتماعی ناگزیر از اتخاذ یک موضع ضد تقلیلگرایانه است. اما این موضع خود با چالش دیگری موسوم به مسئله خرد−کلان روبهرو است؛ اینکه یک نظریه اجتماعی چگونه میتواند مقولات خرد / فردی و مقولات کلان / اجتماعی را به شکلی ارگانیک در خود جای دهد و با چه مکانیزمهایی میتواند گذار از یک سطح به سطح دیگر را ممکن کند؟ تلاش بر این است که در این نوشتار نشان داده شود که چگونه با رجوع به کارهای وبر و خوانش تحلیلی از مارکس میتوان پاسخی برای این مشکل ارائه کرد