با توجه به اهمیت روششناسی در فلسفه علم و بهویژه در علوم اجتماعی، در این مقاله روششناسی کارل مارکس یکی از موثرترین عالمان اجتماعی بررسی شده است. روش مارکسیستی امروزه بهطورگسترده مورد استفاده پژوهشگران میباشد؛ درحالیکه کمتر کسی به این مسئله واقف است. روش مارکس در مطالعه پدیدهها به این صورت است که از واقعیاتِ آفاقی پیچیده آغاز میکند و در سیری نزولی به سویِ مفاهیم هرچه بسیطتر پیش میرود. سپس، این مسیر در جهت معکوس طی میشود و از مقولاتِ بسیط به سمتِ مفاهیم مرکب صعود میکند. این چرخه در هر دو مسیر رفتوبرگشت و در تمامی سطوحِ انتزاع بهصورت دیالکتیکی انجام میشود. دو عنصر اساسی در روششناسی مارکس، یکی شرایط تولیدی در هر جامعه و دومی نقش مقولات در جامعه بورژوازی است. مارکس کتاب مستقلی درباره روشِ خود ننوشته است؛ بنابراین برای فهم روششناسی وی در این مقاله به بررسی دقیقِ آثار و استخراجِ نکات روششناختی از آنها پرداخته شده است. قراردادن نظریه مارکس تحت عنوانِ یک نظریه مشخص که در تقسیمبندیهای رایجِ علوم اجتماعی وجود دارد، ممکن نیست. هدف این مقاله به دست دادن نوعی دستهبندی منظم از نظریات مارکس دربارۀ روششناسی است.