بیش از نیمقرن است که پیرامون همکاری و ناهمکاری ایرانیان با ادعاهای به شدت مغایری مواجهایم که هیچ یک قصد کرنش در برابر دیگری را ندارد. مسأله اصلی این پژوهش، بررسی دیدگاههای مغایر موجود پیرامون همکاری و ناهمکاری ایرانیان از منظر روششناختی و توضیح علل مغایرت دیدگاهها از روزن روششناختی است. روش انجام این پژوهش، از نوع کیفی و اسنادی و به طور خاص به روش تحلیل محتوای کیفی با رویکرد استقرایی بوده است. جمعیت آماری این پژوهش شامل همه پژوهشهایی است که در آن پیرامون وضعیت همکاری در جامعه ایران اظهارنظر شده است. اگرچه اختلاف دیدگاهها براساس آرای مارکس، مانهایم، تریگ و... میتواند ناشی از جایگاه اجتماعی اقتصادی و منافع صاحبنظران باشد، در این پژوهش به دلیل تمرکز بر متون موجود، به بازتاب آنها در شیوه انجام پژوهش و نحوه دستیابی به دیدگاه در چارچوب متون خود صاحبنظران بسنده شده است. برمبنای یافتههای پژوهش دو گزاره نظری، به عنوان عوامل اساسی برای توضیح این مغایرتها، از منظر روششناختی، آشکار میشود: «ضعف در روش انجام پژوهش» و «نبود جامعه علمی نقاد».