استفاده از مبانی و روشهای روانسنجی برای اندازهگیری شناختها، رفتارها، هیجانها، تجربهها و پدیدههای دینی، روندی است که در شاخههای علوم مرتبط با «مطالعه علمی دین» از قبیل روانشناسی و جامعهشناسی دین رایج است. پیشفرض ناگفته و کمابیش بررسی ناشده این روند، همسان انگاشتن خصیصههای روانی و خصیصههای منحصر به حیات دینی –خصیصههای روحی- است. در این گزارش، ضمن اشاره به شواهدی دال بر ناهمسانی خصیصههای روانی و خصیصههای روحی یا تردید معقول در همسان انگاشتن آنها، چارچوب کلی پژوهشی معرفی میشود: کمیسازی دینورزی برای محقق شدن باید بر دو چالش گذار از تن به روان و گذار از روان به روح چیره شود و برای نیل به این مقصود از تأسیس یا تکیه بر بنیادهای چهارگانه هستیشناختی و معرفتشناختی ناگزیر است. در این مقاله چالش گذار از تن به روان که در مسأله دیرینه تن و روان ریشه دارد و به گونهای روشمند و بسامان در ثنویت دکارتی صورتبندی شد و از طریق ایراد کمیت به یکی از مهمترین موانع تحقق اندازهگیری روانی بدل گشت، مورد بحث قرار گرفته است.