انسان بهعنوان امر ایدئال و انسان بهعنوان موجودی که در وضعیت فعلی هر جامعهای در حال گذران زندگی است، دو حیثیت قابلبحث در علوم انسانی و اجتماعی هستند. این تفکیک اولیه از این دو حیث از انسان میتواند ما را در مواجهه با هویتی تحت عنوان علوم اجتماعی و علوم انسانی بیشتر آشنا کند. افکاری که انبوهی از نظریهها و اصطلاحات و واژگان را در اقتصاد، جامعهشناسی و دیگر رشتههای علوم تولید کردهاند. آنتونی گیدنز از جمله اندیشمندانی است که این دو حیثیت را در مطالعات اجتماعی خود در نظر گرفته و ازاینرو مطالعه آثار او میتواند به ما نشان دهد که چگونه میان شناخت روششناختی انسان با شناخت انسانی که واقع شده است تمایز بنهیم. او انسان را در مرحله اول براساس اقتضائات نظری مدرنیته متأخر صورتبندی مفهومی میکند و در مرحلهای دیگر این صورتبندی را برای مطالعه انسان در دوره اخیر مدرن بهکار میگیرد. انسانی که شخصیت او در بدن خلاصه میشود و بنابراین، مدیریت بدن بهمنزله امری بهعنوان عاملیت انسانی تلقی میشود؛ جایی که اخلاق و دین بهعنوان امور هویتبخش، جای خود را از دست داده و حتی امکانی برای ورود مرگ برای شکلدهی شخصیت بهعنوان واقعیت جهان انسان از چشمها دور نگه داشته میشود تا مانعی بر سر راه خرد کردن انسان و هویت انسانی در دوره مدرن اخیر نباشد.