ماهیت علم در پارادایم اسلامی

نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسنده

دانشیار، گروه جامعه‌شناسی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، ایران

چکیده

زندگی انسان و حرکت تکاملی و معنوی او وابسته به این است که با واقعیتی که روبه روی اوست، ارتباط برقرار کند. آنچه این ارتباط را برقرار می‌کند، علم است که ماهیتش به‌دلیل تعریف‌های زیاد و متنوع و دلایل دیگر در بقعه‎ای از ابهام باقی مانده است. باوجود اتفاق‌نظر دربارۀ پرسش‌های اساسی در مورد علم و ضرورت پرداختن به آن، بر سر چیستی و تعریف دقیق آن اختلاف‌نظر زیادی وجود دارد. افزون‌براین، یکی از چالش‌ها در مورد علم، وجود تلقی‌ها و تفسیرهای متعددی است که از واژۀ علم در منابع مختلف شده است. همچنین، پیوستاری بودن ماهیت علم (کافی، 1402) این چالش را جدی‎تر کرده است. مشکل سوم برای فهم معنای علم، از مشترک لفظی بودن واژۀ علم در زبان فارسی به وجود آمده است.
سرانجام عدم‌دقت در آثار ترجمه‎ای در ترجمه سه کلمه انگلیسی knowledge، dicepline وscience  بر مشکل‌های قبلی افزوده است که گاه هر سه واژه به علم ترجمه شده است. این عدم‌دقت در ترجمه سبب بروز اشتباهات دیگری نیز در بحث چیستی علم شده است. به‌طورمثال، به این جمله دقت کنید: «تجربه معیار علم بودن علم است». بسیاری این نقد را بر این نظر وارد کرده‌اند که علوم بسیاری وجود دارد که تجربه معیار علمیت آنها نیست؛ مثل فلسفه، عرفان، فقه و... .؛ ولی به این نکته دقت نشده است که در این جمله کلمه‌ای که به علم ترجمه شده است، science بوده که ترجمۀ آن علم تجربی است. ازاین‌رو، ترجمه درست جمله این می‌شود که تجربه معیار علمیت علم تجربی است و این درست است. پس باید گفت تجربه معیار علمیت science‌ها است نه هر علمی.
به نظر می‌رسد نگاه یک‌سو به علم نمی‌تواند ما را در فهم ماهیت علم به هدف برساند. به‌‌دیگرسخن، ازآنجاکه نگاه تک‌ساحتی (منطقی، فلسفی، دینی، فلسفۀ علمی) به چیستی علم کامل و دقیق نیست، باید آن را از منظرها و نگرش‌های مختلفی نگریست و تعریف کرد. منابع و آموزه‎های دینی، منطق، فلسفه، فلسفۀ علم و حتی خود علم از مهم‌ترین نگرش‌هایی هستند که ‌امروزه می‌توان بر اساس آنها علم را تعریف کرد؛ زیرا همۀ علوم به یک لحاظ، به دو دسته کلی قابل تقسیم‌اند: اوّل، علومی که خدا از طریق وحی به اشخاصی برگزیده، بر انسان‌ها مکشوف کرده است که صورت مکتوب آن، در قالب متون مقدس دینی بر جای مانده است و دوم، علومی که خود  انسان‌ها از راه به‌کارگیری همه قوای ادراکی خود بدان‌ها دست یافته‎اند. طبق این دسته‎بندی، علی‌الاصول، دامنۀ علم بسیار وسیع‌تر از محدودۀ علم تجربی است.
ابهام در چیستی و ماهیت، تفسیرهای مختلف، پیوستاری بودن، مشترک لطفی بودن، و عدم‎دقت در ترجمۀ واژه‎های متقاربۀالمعنی درخصوص واژۀ علم سبب شده است که معنای علم در متون مختلف دیریاب باشد. ازاین‌رو، در این جستار درصددیم ضمن بررسی معنای علم در منطق، فلسفه، فلسفۀ علم و در منابع اسلامی، الگوواره‎ای از معنای علم براساس منابع و اندیشۀ اسلامی ارائه دهیم و نسبت و مناسبت آن را با معنای علم در پارادایم‌های دیگر بکاویم. شاید این تلاش سبب شود تا زمانی که متنی درخصوص علم خوانده و مطالعه می‎شود، توجه شود که در آن متن از کدام منظر به علم نگریسته شده است تا ابهامات به حداقل برسد.
 
علم در منطق
در منطق، علم در معنای بسیار وسیع مطلق شناخت، معرفت یا آگاهی (Knowledge) به کار رفته است (مطلق بودن علم در منطق نسبت به هر موضوعی، به هر روشی و نسبت به هر هدفی است). علم منطقی به فرایندهای درونی ذهن یا شیوه‌های پردازش اطلاعات اطلاق می‌شود؛ روشی که به‌وسیله آن داده‌ها را موردتوجه و تشخیص قرار داده، به رمز درآورده، در حافظه ذخیره کرده و در هنگام نیاز آنها را از حافظه بازیابی کرده و از آنها استفاده می‌شود.
علم در فلسفه
معنای علم فلسفی بسیار شبیه علم منطقی است. علم در فلسفه معمولاً نقیض جهل تلقی می‎شود. فلاسفه گاه علم را مترادف معرفت و معمولاً به معنای اعم از معرفت در نظر می‎گیرند. گاهی نیز از علم در فلسفه به معرفت‎شناسی تعبیر می‎شود. «معرفت‌شناسی»، تجزیه‌وتحلیل فرآورده‌های ذهنی را برعهده دارد که بخشی از آن معرفت علمی است. معرفت‌شناسی نظریه‌ای در باب علم منطقی است و به این سؤال پاسخ می‌دهد که «آنچه انسان می‌داند چگونه می‌داند؟»
 
علم در فلسفه علم
 در فلسفۀ علوم به‌ویژه، فلسفۀ علوم تجربی، واژه علم به معنای نظامی از شناخت‏های انسان است که موضوع مشخص، روش پژوهشی تعریف‎شده و هدف از پیش‎تعیین‌شده دارد . علم در فلسفه علم مدرن که به‌عنوان یک سیستم و نظام در نظر گرفته می‌شود، خود دارای دو معنای مرتبط و درعین‌حال مستقل است: نظام یا رشتۀ علمی، و علم تجربی. گفتنی است که همه اختلاف‌ها در فهم و ماهیت علم یا حتی در امکان علم دینی  منحصر در این دو معنای علم است؛
 
علم در پارادایم اسلامی
مهم‌ترین ویژگی علم در پارادایم اسلامی این است که روش‌های وصول و کسب آن در پنج منبع یعنی وحی، عقل، حس درونی و بیرونی، و نقل قرار داده شده است. این منابع پنج‌گانه در کنار یکدیگر قادر خواهند بود به تولید علم اصلاح‌گرایانه دست پیدا کنند. بنابراین، اختلافات ریشه‌دار و عمیقی میان فلسفه علم در پارادایم اسلامی با فلسفه علم در پارادایم‌های سه‌گانه پیش‌گفته وجود دارد. معرفت‌شناسی اسلامی که هماهنگ با چارچوب مابعدالطبیعی الهی است، وحی را منبع اصلی علم به واقعیت و حقیقت نهایی مخلوقات و خالق‌شان می‌داند. اما معرفت‌شناسی پوزیتیویستی، تفسیری و انتقادی به وحی،‌ به‌عنوان منبع و روش کسب دانش نمی‌نگرد. شناخت مبتنی بر چهار منبع و روش کسب معرفت (حواس، عقل، شهود و نقل) است که منبع وحی به‌عنوان یک منبع و به‌عنوان وسیله‌ای برای اعتباریابی شناخت‌ها تلقی می‌شود. در این نوع شناخت روح، نفس، ‌قلب و عقل آدمی درگیر هستند. منظور از علم در الگووارۀ اسلامی علم، صرفاً بصیرت یا نورانیتی نیست که در بعضی از گزاره‎های دینی آمده است. همچنین، منظور از علم صرفاً معنای آن در منطق نیز نیست که تصورات و تصدیقات را شامل می‎شود؛ بلکه منظور از علم پیوستاری از بصیرت و تک-گزاره تا یک نظام علمی است که به‌صورت طیفی، از معرفت مطلق شروع و به علم تجربی با تمام اجزاء و شرایطش ختم می‎شود.

کلیدواژه‌ها


  1. ایمان، محمدتقی و کلاته‌ساداتی، احمد (1392). روش‌شناسی علوم انسانی نزد اندیشمندان مسلمان. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
  2. باقری، خسرو (1387). هویت علم دینی. نگاهی به معرفت‌شناسی نسبت دین با علوم انسانی. چاپ دوم، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
  3. برومند، محمدتقی (1356). روش‏شناسی، منطق، علم. تهران: دنیا.
  4. بلیکی، نورمن (1384). طراحی پژوهش‏های اجتماعی. ترجمه حسن چاوشیان. تهران: نشر نی.
  5. بهمنیار، بن‎مرزبان (1375). التحصیل. تصحیح و تعلیق مرتضی مطهری. چ دوم. تهران: دانشگاه تهران.
  6. جعفربن محمد (1400ق). مصباح الشریعه. بیروت: اعلمی.
  7. جوادی آملی، عبدالله (1386). منزلت عقل در هندسه معرفت دینی. چاپ سوم، قم: نشر اسراء.
  8. حائری‌یزدی، مهدی (1391). اصول معرفت‌شناسی در فلسفه اسلامی. علم حضوری. ترجمۀ سید محسن میری. قم: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
  9. شریعتی، علی (1379). مجموعه آثار دکتر علی شریعتی. ج 16 (اسلام‌شناسی، درس‌های حسینیۀ ارشاد). تهران: چاپخش.
  10. شریف، میان‎محمد (1362). تاریخ فلسفه در اسلام. ویراسـتۀ نصرالله پورجوادی. 4 جلد، تهران: ستاد انقلاب فرهنگی، مرکز نشر دانشگاهی.
  11. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی (1409). منیۀ المرید. چاپ اول، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
  12. الشیرازی، صدرالدین محمد (1410). الحکمۀ المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
  13. ــــــ (1363). مفاتیح الغیب. تصحیح محمد خواجوی. تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی و انجمن اسلامی حکمت و فلسفه.
  14. ـــــــ (1383). شرح اصول الکافی. مصحح محمد خواجوی. چاپ اول، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
  15. الطباطبایی، السیدمحمدحسین (1394ق). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: انتشارات جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم.
  16. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی (بی‎تا). المحجۀ البیضاء فی تهذیب الاحیاء. مصصح علی‌اکبر غفاری. قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه. دفتر انتشارات اسلامی.
  17. کافی، مجید (1395). فلسفۀ علم و علم دینی. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
  18. کافی، مجید (1402). «ماهیت پیوستاری علم». دو فصلنامۀ علمی تاریخ علم. 21، شمارۀ 1. شمارۀ پیاپی 34، 51 ـ 75(1).
  19. کلینی، محمد بن یعقوب (1307ق). الکافی. محقق علی‌اکبر غفاری. چاپ چهارم، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
  20. مجلسی، محمدباقر (1403ق). بحارالأنوار: الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
  21. محمدپور،‌ احمد (1389). روش در روش: دربارۀ ساخت معرفت در علوم انسانی. تهران: جامعه‌شناسان.
  22. محمدی ری‌شهری، محمد (1380). محمد؛ علم و حکمت در قرآن و حدیث. ترجمۀ عبدالهادی مسعودی. قم: دارالحدیث.
  23. معلمی، حسن (1388). ‌نگاهی‌ به‌ معرفت‌شناسی‌ در فلسفه‌ اسلامی. قم: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
  24. ملکیان، مصطفی (بی‎تا). معرفت‌شناسی. درس‌گفتارهای استاد ملکیان. منتشرنشده.
  25. نصری، عبدالله (1385). فلسفه تحلیلی و نظریه شناخت در فلسفۀ اسلامی. تقریرات مهدی حائری. تهران: نشر علم. 1385.
  26. Merton Robert k.(1968). social theory and social structure. The Free Press, New York.
  27. Tavakol, M. (1987). Sociology of Knowledge, Theoretical problems, Sterling Publishers private Limited.