مقدمه: تبارشناسی و روشهای تحقیق منبعث از آن مانند تحلیل گفتمان، امروزه کاربرد زیادی یافتهاند و موضوعات و پدیدههای اجتماعی بسیاری با این روش مورد پژوهش قرار میدهند. از سوی دیگر این روش متناسب با سنت اسلامی نیست و منجر به نسبیتگرایی روششناختی خواهد شد. در این مقاله قصد داریم با بهرهگیری از روش تطبیقی، از نگاه سنت اسلامی و با تکیه بر روششناسی بنیادین حمید پارسانیا، روش تبارشناسی فوکویی را بررسی و نقد کنیم.
تبارشناسی میشل فوکو: فوکو پس از روش دیرینهشناسی و تحت تأثیر نیچه، تبارشناسی را مطرح کرد. او در روش تبارشناسی بر اساس دو مؤلفۀ «تاریخیت» و «قدرت»، شکلگیری پدیدههای فیزیکی، اجتماعی و نظامهای علمی را در طول تاریخ توضیح میدهد. تاریخیت در نظر فوکو، بهمعنای فقدان غایت و تلقی کلی و آیندهای مشخص از تاریخ است و بنابراین روایت فوکو از تاریخ، معطوف به مسئلۀ زمان حال است؛ او ناظر به مسئلۀ اکنون، به تاریخ گذشته مراجعه میکند و چون لحظۀ اکنون در نظر او، مقید به هیچ ضرورتی ازلی نیست، تاریخ گذشته نیز فاقد پیوستگی ازلی و ناظر به گسستهای تاریخی است. در این تلقی، شناخت و تکوین تاریخ و نظامهای علمی در طول تاریخ، محصول تصادف و «تفاوت» بوده است، در حالیکه در سنت اسلامی، اعتبار نظریههای علمی وابسته به ایدۀ «اینهمانی» و وحدت کلی تاریخ است. همچنین در نظر فوکو، قدرت، هم برساختۀ تاریخ و هم برسازندۀ آن است و از اینجهت اشیاء اساساً در تاروپود روابط قدرت تکوین مییابند. در این نگاه، قدرت کالا یا حقیقتی نیست که در اختیار و تملک کسی قرار بگیرد، بلکه قدرت امری سیّال و منتشر و حتی فاقد جوهر و ذات است. قدرت همان عاملی است که سازندۀ تفاوت اشیاء است و تمایز و تشخص هر شیء یا هر گفتمانی از شیء و گفتمان دیگر، ناشی از روابط قدرت است. تاریخ، عرصۀ عملکرد مراسم قدرت است و در نتیجه بشر از یک نوع سلطه به نوعی دیگر میرسد. یکی از مؤلفههای اساسی قدرت در روش تبارشناسی، پیوند وثیق آن با علم و نظامهای دانشی است؛ بر این اساس علم، دیگر حقیقی برخوردار از ضرورت ازلی و خارجی و محصولی فارغ از اقتضائات تاریخی نیست. در این نگاه علم محصول قرارگرفتن در درون شبکهای از روابط قدرت، در قالب گفتمانها است. ما با رژیمهای حقیقتی روبهرو هستیم که محصول روابط قدرت در هر دورهاند. مطابق رابطۀ قدرت و دانش در تبارشناسی فوکو، قدرت، بدون دانش اِعمال نمیشود و قدرت، نیز منشأ دانش است. روش تبارشناسی در استمرار نظریات و چشماندازهای جامعهشناسی معرفت، هیچ نقشی برای مابعدالطبیعۀ سنتی در تکوین نظریات علمی قائل نیست و علم و معرفت را امری صرفاً تاریخی و اجتماعی و محصول روابط قدرت میداند.
روششناسی بنیادین حمید پارسانیا: روششناسی بنیادینِ پارسانیا که از مبانی فلسفۀ اسلامی استنباط شده، روششناسی است که قصد دارد تعاملات میان اصول ثابت و ازلی یک نظریۀ علمی از یکسو و متغیر و تاریخی آنرا از سوی دیگر توضیح دهد. در این روششناسی، در کنار توجه به اقتضائات متغیر تاریخی، به هستۀ مرکزی و ثابت و اتصالِ هر نظریه با حقیقت نفسالأمری سازگار با خودش نیز توجه میشود. روششناسی بنیادین با تکیه بر مجموعه مبانی و اصول موضوعهای که نظریۀ علمی بر اساس آن شکل میگیرد، چارچوب و مسیری را برای تکوین علم پدید میآورد. در این روش از سه جهان بحث میشود: جهان اول، مقام نفسالأمر یک نظریه است که فراتاریخی و مابعدالطبیعی است و با تغییر افراد و جامعه و همچنین در طول تاریخ تغییر نمییابد. جهان دوم، نظریه را در ظرف آگاهی و معرفت عالِم بررسی میکند و در واقع همان، جهان ذهنی عالِم است که حقایق نفسالأمری را دریافت میکند و سرانجام، جهان سوم، جهان اثبات نظریۀ علمی در جهان اجتماعی و تاریخی است. بهطور خلاصه جهان اول جهان منطقی و معرفتی، جهان دوم، بُعد وجودی عالِم و جهان سوم، جهانِ جامعه و تاریخ و فرهنگ است.
مقایسۀ تطبیقی دو روش: با توجه به مفهوم تاریخیت، جهان سوم در روششناسی بنیادین، جهانی است که با روش تبارشناسی مرتبط میشود و به بحث از چگونگیِ تغییر اپیستمهها میپردازد؛ اما نقطۀ تمایز اساسی و مهم آن با روش تبارشناسی فوکو آن است که در عین توجه به تکثر تاریخی، به مابعدالطبیعه مقید مانده است. پارسانیا با تلقی انسان بهمثابۀ نوع متوسط، معتقد است که در ذیل نوع متوسط، انواع اخیر متعدد و متکثری میتوانند جهانهای اجتماعی و تاریخهای مختلفی را رقم بزنند. بنابراین امکان اشکال مختلفی از جهان اجتماعی و تاریخی در ذیل ضرورتِ مابعدالطبیعیِ انسان فراهم میگردد. بهعلاوه پارسانیا با بهرهگیری از نظریۀ اعتباریات علامه محمدحسین طباطبایی، اعتباریات علم اجتماعی را مقید به مبانی مابعدالطبیعی میداند و بههمین جهت، تکثر جهانهای اجتماعی را با توجه به وحدت وجود مشکک توضیح میدهد. در انتهای این مقاله، با توجه به تعریف قدرت نزد فیلسوفان مسلمان، مخصوصاً صدرالمتالهین شیرازی و تمایز آن با تعریف متکلمان مسلمان از قدرت، نشان میدهیم که چگونه مفهوم قدرت در حکمت متعالیه، میتواند قدرت مابعدالطبیعی خداوند و قدرت انسان را توضیح دهد. مطابق تعریف حکمای مسلمان، قدرت، «کون الفاعل بحیث إن شاء فعل و ان لمیشأ لم یفعل» است. در این تعریف، قدرت بهمثابه صفت الهی، با نظر به نظام احسن تعریف میشود و بنابراین منافاتی با علم الهی ندارد. از سوی دیگر، چون در این تعریف، قدرت بهصورت قضیۀ شرطیه تعریف شده است، عدم تحقق فعل ناشی از قدرت انسانی، به معنای نفی ضرورتِ فعل و قدرت الهی نیست. در قضایای شرطیه، صدق قضیه وابسته به صدق مقدم یا صدق تالی نیست، بلکه مبتنی بر استلزام مقدم و تالی است. با توجه به تعریف انسان در حکمت متعالیه بهمثابه وجود ربطی، قدرت انسانی نیز همواره وابسته و مبتنی بر علم خواهد بود. در این دیدگاه، قدرت انسانی، میتواند تحقق نیابد، اما ضرورت ازلی قدرت الهی نفی نمیشود و قدرت میتواند قابلیت مطابقت یا عدم مطابقت با قدرت الهی را داشته باشد و در عینحال، نقصانی بر قدرت الهی ایجاد نشود؛ در حالیکه در تلقی فوکویی و روش تبارشناسی او، قدرتِ انسانی، با توجه به وابستگی آن به شرایطِ صرفاً انسانی، نمیتواند با حقایق نفسالامری مطابقت داشته باشد. بنابراین با نفی تحقق قدرت انسانی، تاریخ دچار گسست میشود. به همین دلیل فوکو ناگزیر قائل به گسست گفتمانهای تاریخی میشود و نمیتواند معیاری ازلی و ثابت را برای تغییرات تاریخی مدنظر قرار دهد.
نتیجهگیری: در تبارشناسی فوکو، به دلیل نفی نگاه مابعدالطبیعی و سیالیت تاریخی قدرت، دیگر هیچ مرجع نفسالامری برای تعریف علم بر اساس ایدۀ مطابقت و اینهمانی باقی نمانده است بلکه ایدۀ «تفاوتِ» گفتمانها، هستیِ امور را مشخص ساخته و به تبع، از حیث معرفتشناختی، مهمترین وجه تشخص و تمایز یک نظریۀ علمی از نظریۀ علمی دیگر خواهد بود. در مقابل، روششناسی بنیادین پارسانیا سعی دارد تا در عین توجه به نقش مقومِ مابعدالطبیعه (و نه تنظیمکنندۀ آن) در شکلگیری یک نظریۀ علمی، به نقش و تاثیر زمینههای اجتماعی و تاریخی (جهان دوم و سوم) در فرایند تکوین علم نیز توجه کند. با توجه به تعریف این دو مولفه (تاریخیت و قدرت) در روششناسی بنیادین، میتوان نوعی از تبارشناسی مطابق با حکمت اسلامی را بازتعریف کرد و در تحقیقات اجتماعی بهکار گرفت.
این مقاله به تایید نویسندۀ اول و مسئول مقاله، محمدرضا قائمینیک و نویسندۀ دوم، احمد کاتب رسیده است و تعارض منافعی فیمابین نویسندگان نیست.
محمدپور، احمد (1396). روش تحقیق معاصر در علوم انسانی (مباحثی در سیاستهای روش). تهران: انتشارات ققنوس.
مهرکی، بهادر (1391). «تأملی بر تعاریف قدرت نزد حکیمان و متکلمان مسلمان». مجلۀ اندیشه نوین اسلامی، 28، 87-104.
میرداماد، محمدباقر (1367). القبسات. تحقیق دکتر مهدی محقق. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
میلبنک، جان (1396). الاهیات و نظریۀ اجتماعی. ترجمۀ شهناز مسمیپرست. تهران: انتشارات ترجمان علوم انسانی.
میلز، سارا (1395). میشل فوکو. تهران: نشر مرکز.
وبر، ماکس (1387). دین، قدرت، جامعه. ترجمه احمد تدین. تهران: نشر هرمس.
Adler, Max (1979). Marxismus und Kantischer Kritizismus, published in: Grünberg, Carl (1979) Archiv für die Geschichte des Sozialismus und der Arbeiterbewegung,
Burkitt, Ian (1993). Overcoming metaphysics: Elias and Foucault on power and freedom, Philosophy of the Social Sciences, 23(1), 50-72.
Smart, Barry (2002). Michel Foucault. New York: Routledge.
قائمی نیک, محمدرضا, & کاتب, احمد. (1403). بررسی بنیادهای فلسفی-نظری رابطۀ علم و قدرت در «تبارشناسی» و «روششناسی بنیادین». روش شناسی علوم انسانی, 30(119), 39-56. doi: 10.30471/mssh.2024.10126.2544
MLA
محمدرضا قائمی نیک; احمد کاتب. "بررسی بنیادهای فلسفی-نظری رابطۀ علم و قدرت در «تبارشناسی» و «روششناسی بنیادین»". روش شناسی علوم انسانی, 30, 119, 1403, 39-56. doi: 10.30471/mssh.2024.10126.2544
HARVARD
قائمی نیک, محمدرضا, کاتب, احمد. (1403). 'بررسی بنیادهای فلسفی-نظری رابطۀ علم و قدرت در «تبارشناسی» و «روششناسی بنیادین»', روش شناسی علوم انسانی, 30(119), pp. 39-56. doi: 10.30471/mssh.2024.10126.2544
VANCOUVER
قائمی نیک, محمدرضا, کاتب, احمد. بررسی بنیادهای فلسفی-نظری رابطۀ علم و قدرت در «تبارشناسی» و «روششناسی بنیادین». روش شناسی علوم انسانی, 1403; 30(119): 39-56. doi: 10.30471/mssh.2024.10126.2544