فلسفۀ دانش جامعه‌شناختی قارّه‌ای به‌مثابۀ بینش نظری در معرفت جامعوی

نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسندگان

1 استاد تمام جامعه‌شناسی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.

2 استادیار جامعه‌شناسی، دانشگاه شیراز، شیراز، ایران.

10.30471/mssh.2025.11453.2685

چکیده

عصر جدید را عصر پیچیدگی‌هایی باید دانست که توأم با این‌که بر دامنه، ژرفا و شدّت و حدّت تأثیرگذاری‌هایشان افزوده می‌شود، ساحات و ابعاد جدیدی از خود را به‌طور مداوم به‌منصۀ ظهور می‌رسانند. این عصر همانا عصر آشکارگی سرحدّات «حصر» است. این عصر مرزهای نهایی حصری را به‌تصویر می‌کشد که جز با فهم پیوندهای آشکار و نهان‌اش با بنیان‌های غیرغایی فراچنگ نمی‌آید. این‌چنین، بنیان‌هایی که از تعیّن ذات فراگستر رسته‌اند و با فروبستگی این ذات و حدود و ثغور آن و عناصر و عوامل هم‌پیوند با آن به‌گونه‌ای مواجه شده‌اند که دوگانگی‌ای اساسی را رقم زنند و ذات را در بستری که «دیگری» را به‌طور پیوسته بازتولید می‌نماید به‌عنوان «دیگری» تعریف کنند «خود» این‌بار و در «عصر جدید» به اموری تعیّن‌بخش مبدّل گردیده‌اند که عاملیّت کنشگرانۀ انسان را به‌نحوی که تا پیش از این کمتر پیشینه‌ای داشته است محدود و محصور می‌نمایند. این‌چنین، ضرورت پدیدآیی و رشدوبسط حوزۀ معرفتی‌ای هویدا می‌گردد که قادر باشد به استلزامات جدید معرفتی پاسخ گوید: ازآن‌جاکه جامعه‌شناسی در نقطۀ‌ثقل حوزه‌های معرفتی‌ای جای دارد که وظیفه یا رسالت‌شان انطباق شناختی با شرایط جامعۀ مشحون از پیچیدگی است و ازآن‌جاکه جامعه‌شناسی برای برعهده‌گرفتن نقشی که ایفای آن جز «به‌واسطۀ» حوزه‌ای دیگر امکان‌پذیر نمی‌شود به حوزه‌ای از دانش نیازمند می‌باشد که به‌عنوان «آستانه» عمل نماید، مقالۀ حاضر «فلسفۀ جامعه‌شناسی قارّه‌ای» را به‌عنوان عاملی پیشِ روی می‌گذارد که اوّلاً این امر را امکان‌پذیر می‌سازد که اجتماعات علمی اندیشمندان برای واگشایی و ایضاح تحوّل معرفتی‌ای مهیّا شوند که در عصر جدید گریزناپذیر است و، ثانیاً، ساختار معرفتی جامعه‌شناسی را با بازاندیشی بنیادینی در قرابت قرار می‌دهد که جز به‌واسطۀ نسبت مستقیم‌اش با «استعلای درون‌باشنده» نباید شناخته شود.

کلیدواژه‌ها