این مقاله به بررسی آراء جیامباتیستا ویکو در مورد ماهیت تاریخ و شیوﮤ درست دستیابی به شناختِ از آن میپردازد. ویکو درصدد تأسیس نوعی «الهیات منطقی مدنی مشیّت الهی» است و این مقاله با مراجعه به آثار اصلی او و نیز بهرهگیری از آراء شارحانش نشان خواهد داد که او در محل برخورد دو امتداد نظری، یکی معرفتشناختی و دیگری هستیشناختی، در باب تاریخ قرار دارد. او معتقد است که «مشیّتالهی» بر تاریخ حاکم است، اما لزوماً انسان مسلوبالاختیار نیست، بلکه فعالانه و البته در درون طرح خداوند حاضر است و مشارکت دارد. نظریه مشهور او در باب تحول سه مرحلهای تاریخ، از «الهی» به «قهرمانی» و سپس به «مدنی» که بعدها مورد استفادﮤ اگوست کنت قرار گرفت، محصول همین فکر است. از حیث روششناختی نیز ویکو گزارﮤ «ساختن، معیار حقیقت است» را جایگزین اصل دکارتیِ «معیار حقیقت، وضوح و تمایز است» کرد، و بدینترتیب، یقینیترین علم را نه ریاضی، بلکه تاریخ میداند. از نظر ویکو ماهیت تاریخ، انسانساخته است، بنابراین، وی در گرایشی آشکار به لاک روش درست شناخت تاریخ را بررسی ساختههای انسانی میداند و میان ساختههای انسانی نیز تولیدات فرهنگی مانند هنرها، اسطورهها، افسانهها، حکایات، اشعار و آنچه را که در تاریخنگاری سنتی «خرافه» دانسته میشد، ارزشمند و مهم قلمداد میکند. استدلال ویکو در مورد تمایز میان شناخت از «طبیعت» و «تاریخ» به مبنای اولیهای برای بحثهای بعدی فیلسوفان نوکانتی بر سر «علوم انسانی» و تاریخی از علوم طبیعی بدل شد.