چکیده
دیویدسون با تأثیرپذیری از فیلسوفانی چون فرگه، تارسکی و کواین، به طرح نظریة معنایی میپردازد که حاوی نظریة صدقی به شکل نظریة صدق تارسکی است. نظریة دیویدسونی، از یکسو، صوری و شرط صدقی و از سوی دیگر تجربی است؛ از اینرو، کاربرد آن برای ارائة تعبیری از زبان و سخنان گویندگان، منوط به برآورده شدن محدودیتهایی صوری و تجربی است. محدودیتهای صوری را دیویدسون، از کارهای تارسکی در باب کفایت صوری تعریف صدق میگیرد و برای آزمودن تجربی، آن را به معبر رادیکال میسپارد. دیویدسون عناصر دیگری نیز در کارهای خود وارد میکند؛ همچون پایبندی به کلگرایی و نیز، لحاظ الگوهایی عقلانی که تحت اصولی مانند اصل حسن ظن مطرح میشود. دامت دربارة بخشهای گوناگون نظریة معنای دیویدسونی انتقادات صریح و گوناگونی مطرح میکند. وی کاربرد مفهوم صدق را در قلب یک نظریة معنا نمیپذیرد و معرفت صریح به شروط صدق در این نظریهها را مشکلساز میداند. در این نوشته، پس از بیان نظریة معنای دیویدسون، چارچوب پروژة تعبیر رادیکال را معرفی و در ادامه، مهمترین انتقادات دامت را بر آن بیان میکنم. در نهایت بررسی خواهد شد که آیا انتقادات دامت، با توجه به نوع و حد ادعاهای دیویدسون، پذیرفتنی است یا خیر؟