چکیده نظریهی کارکردگرایی یکی از چند نظریهی کلاسیک در جامعهشناسی است که چارچوب روششناختی آن را امیل دورکیم پایهگذاری کرده و گسترهی آن از فرانسه، به کل اروپا و آمریکا بسط یافته است. این مقاله ابتدا به بازسازی، نقد و بررسی ساختار منطقی تبیین کارکردی پرداخته، سپس تفاوت این نظریه را با تبیینهای غایتشناسانه، فایدهگرایی و پراگماتیسم بیان میکند. ابهام در واژگان کلیدی این نظریه (وضعیت بهنجار، کارکرد و نظام اجتماعی)، نقد ناپذیری، ماهیت غیر تاریخی و ناتوانی آن در تبیین مناسب برخی از پدیدههای اجتماعی از جمله نقدهای واردشده بر این دیدگاه هستند که در این مقاله بحث و بررسی شدهاند. در پایان پیشنهاد شده است که در هنگام استفاده از تبیین کارکردی، به مشکلات روششناختی آن و چگونگی تأثیرپذیری مطالعات اجتماعی از این مشکلات توجه شود.