ساختارگرایی با تکیه بر اصولی همانند کلگرایی، سعی در کشف ساختار در پس واقعیت اجتماعی، سرایت قواعد زبانی به فعالیتهای اجتماعی، حل نظامهای فرهنگی با تقابلهای دوگانه، بیاعتنایی به تاریخ و زمان، نفی سوژهمحوری، قیاسناپذیری ساختارها، مطالعة همزمان ساختارها و توجه به عمق ساختها نسبت به روساختها در دو مکتب فرانسوی (ساختارهای زبانی) و آمریکایی (ساختارهای اجتماعی) شناخته شده است. ساختارگرایی و پساساختارگرایی در وجهه انتقادی از فاعل شناسا (سوبژه) و تاریخگرایی اشتراک دارند. در گذار از ساختارگرایی به پساساختارگرایی، که به بیانی گذار از مدرنیسم به پسامدرنیسم هم بود، ویژگیهای زیر قابل اشاره است: زبان، به عنوان یک رسانه غیرشفاف، واقعیت را شکل میدهد، و پدیدهای اجتماعی و جایگاهی برای مبارزة سیاسی تلقی میشود، سوژهها در منشا خود اجتماعی هستند، و به نقش گفتمان و متن توجه جدی میشود.