دانشجوی دکتر فلسفه تطبیقی مرکز تربیت مدرس دانشگاه قم و عضو گروه فلسفه علوم انسانی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
چکیده
از زمانی که دیلتای بین تبیین و فهم و درنتیجه بین علوم انسانی و علوم طبیعی تمایز نهاد، گرایشی نسبیتگرایانه را دامنگیر فهم، بهعنوان روش علوم انسانی ساخت. البته خود دیلتای بر این امر واقف بود و کوشید تا بر این نسبیتگرایی فائق آید، اما راهکار او مورد وفاق واقع نگشت. گادامر با طرح گفتمان بین فاعل شناسا و متعلق شناخت (موضوعات علوم انسانی)، درواقع خواست تا ذهنیت را با ذهنیت محدود کند و از این طریق باز به ورطه نسبیت در افتاد. دیدگاه ریکور در این عرصه گامی به جلو محسوب میشود. ریکور نشان داد که وجود یک معنای عینی در متن نشان میدهد که علوم انسانی از ذهنیگرایی و نسبیتگرایی موجود در هرمنوتیک فلسفی رهیدهاست. البته از آنجا که تعریف ریکور از تبیین (تبیین ساختاری)، با تعریفی که دیلتای و پوزیتیویستها از تبیین مدّنظر داشتند (تبیین علّی) متفاوت است، نمیتوان بهطور قاطع، با دیدگاه ریکور در عدم تضاد بین علوم انسانی و علوم طبیعی همراهی کرد، اما تلاش وی در عینیت بخشیدن به علوم انسانی با قول به تعین معنای متن به مثابه الگویی برای علوم انسانی درخور تقدیر است.