1
دانشجوی دکتری فلسفهی تعلیم و تربیت ـ دانشگاه تربیت مدرس.
2
عضو هیات علمی جامعهشناسی دانشگاه هرمزگان ـ پژوهشکده هرمز.
چکیده
رشد علوم تجربی و تأثیرگذاری آن بر زندگی انسانها باعث گردیده تا عدهای به فکر مرزبندی بین علم و غیرعلم بیفتند. با تشکیل حلقة وین مباحث روششناسی حالت رسمی پیدا کرد، منتهی اندیشمندان وابسته به این حلقه با محدودکردن علم به علوم تجربی و کنار گذاشتن معارف دیگر، آنها راه حصول به علم را مشاهده و آزمون فرضیهها قلمداد کردند. دامنة این دیدگاه به علوم انسانی نیز کشیده شد و عدهای با این رویکرد به مطالعه و پژوهش در مسائل انسانی پرداختند. با آثار و افکار اندیشمندانی نظیر پوپر، کوهن و لاکاتوش حالت افراطی این دیدگاه تعدیل شد و علم تجربی از حالت تجربی محض به سوی انسانیشدن گام برداشت. به لحاظ روششناسی میتوان آثار هابرماس را به دو دوره تقسیم کرد، دوره اول به نقد مکتب فرانکفورت، بازسازی دیدگاه مارکس و نقد روششناسی پوزیتیویسم اختصاص یافته و زمینة عملگرایانهای برای دورة دوم یا دورة «چرخش زبانی» که به نظریة کنش ارتباطی منتهی شد، فراهم شد. در این مقاله نویسندگان سعی دارند تا ضمن طرح و تحلیل دستآوردهای نظری هابرماس در دوره اول، اندیشههای معرفتشناختی او را در مورد علوم انسانی تبیین کنند.