روانکاوی یکی از جریانهای مهم فکری قرن بیستم محسوب میشود که از سوی زیگموند فروید، پایهگذاری شد. فروید، برخی مفاهیم بسیار مهم (برای مثال مفهوم ضمیر ناخودآگاه و یا نقش امیال سرکوب شده در شخصیت فرد) را وارد روانشناسی پس از خود کرد؛ هدف از این نوشتار، آشنایی با پارهای از مباحث فلسفی و الهیاتی طرحشده در باب روانکاوی است. در ابتدا، آراء کارل پوپر (1994ـ1902)، فیلسوف بریتانیایی طرفدار فلسفه تحلیلی، مورد بررسی قرار میگیرد. پس از آن دیدگاه ژاک لاکان (1981ـ1901)، فیلسوف فرانسوی متعلق به سنت فلسفی اروپای قارهای و یکی از فیلسوفان نزدیک به جریان فلسفی پستمدرنیسم که روانکاوی را وارد فلسفه کرد، را مورد بررسی قرار داده و در پایان نظر پل تیلیش (1965ـ1886)، فیلسوف آلمانی و الهیدان پروتستانمذهب که عقاید او در الهیّات جدید بسیار مورد توجهاند و او هم توجه خاصی به اگزیستانسیالیسم و روانکاوی در آرای الهیاتی خویش دارد، مورد مداقه قرار خواهد گرفت.