چکیده هدف این نوشته آن است که با بررسی نظریهها و مدلهای روانشناسان اخلاق و پیوند زدن این مباحث با مفهوم «استعاره»، پیشنهادی کاربردی برای تقویت تفکر اخلاقی کودکان، از طریق بازی و ادبیات ارائه کند. ابتدا به بررسی الگوی پیاژه برای رشد اخلاقی کودک میپردازیم و سپس بحث را با بررسی آراء کولبرگ، از دیگر روانشناسانی که در قالب رویکرد شناختی، به این موضوع نگاه کرده است، دنبال میکنیم. در ادامه، با بیان برخی انتقادهای وارد بر این رویکرد، به بررسی آراء گیلیگن، از نظریهپردازان فمینیست، در باب نسبت رشد اخلاق و «روایت» میپردازیم. سپس با طرح نکاتی دربارة تعریف مفهوم استعاره، به استعارههای مفهومی و غیر زبانی خواهیم پرداخت. هدف از این نکات آن است که بتوانیم «بازی»، به ویژه «بازی وانمودی» را به عنوان نوعی استعارة مفهومی تعمیمیافته تعریف کنیم. چنین تعریفی به ما اجازه میدهد که در چارچوب رویکرد روایتمحور به اخلاق، به امکانات بالقوة ادبیات و بازی به عنوان یکی از مهمترین سرچشمههای تقویت قوة اخلاقی کودکان بیشتر واقف شویم.