چالمرز راه حل مسئلة آگاهی را در تفکیک امور پدیداری از امور روانشناختی میداند. او معتقد است عمده راهحلهایی که برای تبیین آگاهی ارائه شدهاند به هوشیاری (که در قلمرو امور روانشناختی جای میگیرد) میپردازند، نه به خودِ آگاهی. چالمرز نخست با استناد به شهود (منظر اولشخص) آگاهی را درمییابد، سپس با رد نگرشهای فیزیکالیستی، از غیرفیزیکی بودن و تحویلناپذیریِ آگاهی دفاع میکند و سرانجام با تفکیک دو قلمروی پدیداری و روانشناختی، تلاش میکند تا حل مسئلة آگاهی را به مسیر درست خود (یعنی قلمرو پدیداری) هدایت کند.
از سوی دیگر، چالمرز طبیعیگرا است و به همین دلیل آگاهی را (برخلاف دوگانهگرایان سنتی) از طبیعت جدا و متعالی نمیکند، بلکه آن را بهعنوان نیرویی بنیادین (و غیرفیزیکی) در کنار دیگر نیروهای بنیادین فیزیکی مینشاند و از این طریق تلاش در تبیین آگاهی دارد. موضوع این مقاله نفسِ تفکیکهای چالمرز است؛ نه مسئلة دشوار آگاهی. به باور چالمرز برای بررسی آگاهی باید از دیدگاه اول شخص بدان نگریست، اما اشکال این دیدگاه این است که از خطاپذیری این منظر و دسترسپذیری بیشتر منظر سومشخص غفلت میکند