مبناگرایی کلاسیک و ساختار توجیه دانش تاریخی

نوع مقاله : علمی - پژوهشی

نویسنده

استادیار گروه تاریخ دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران

10.30471/mssh.2024.9693.2492

چکیده

نقش مطالعات تاریخی در تنظیم مناسبات اجتماعی و برساخت نظم گفتمانی جوامع، پرسش از مبانی اعتبار دانش تاریخی را ضروری ساخته و اندیشه‌وران را به ارزیابیِ منطقِ تفکرِ تاریخی در پرتو ضوابط معرفت‌شناسانه رهنمون کرده است. «مبناگرایی کلاسیک» یکی از این ضوابط معرفت‌شناسانه است که گروهی از اندیشمندان غربی و فیلسوفان مسلمان معاصر جهت اعتبارسنجی حوزه‌های معرفتی تجویز می‌نمایند. مبناگرایی کلاسیک با این ادعا که توجیه هر ادعای معرفتی مستلزم دسترسی به باورهای پایه‌ی خطاناپذیر و استنتاج قیاسی باورهای غیرپایه از باورهای پایه است، شروط سخت‌گیرانه‌ای را تجویز می‌کند که دانش تاریخی توان برآورده کردن آن را ندارد. عدم دسترسی مستقیم مورخ به کنش‌های انسانی در گذشته، آمیختگی شواهد تاریخی با ذهنیت مورخان، دشواری فهم عینی شواهد مکتوب و توجیه گزاره‌های تاریخی با ارجاع به منابع خطاپذیری همچون گواهی و حافظه موانعی است که اجازه تولید گزاره‌های پایه‌ی خطاناپذیر در ساحت بازشناسی واقعیت‌های تاریخی را نمی‌دهد. از سوی دیگر نابسندگی تلاش‌های مورخان برای گذر از مساله اذهان دیگر و همچنین ناتوانی مورخان در توجیه خطاناپذیری فرضیه‌های جهان‌شمول موانعی است که اجازه تولید باورهای پایه‌ی خطاناپذیر در ساحت تبیین تاریخی را نمی‌دهد. با استناد به این دلایل است که نگارنده مبناگرایی کلاسیک را نظریه مناسبی برای ترسیم ساختار توجیه دانش تاریخی نمی‌انگارد و بر آن است که ساختار توجیه دانش تاریخی را بایست بر اساس ظرفیت‌های مطالعات تاریخی ترسیم نمود.

کلیدواژه‌ها