قراردادى گرى پاپر در مبناى تجربى علم

نویسنده

کارشناس ارشد فلسفه علم از دانشگاه صعنتى شریف.

چکیده

«علوم تجربى» به چه نحوى بر «تجربه» مبتنى و متکى است و چه چیزى پیوند میان آن دو را فراهم مى سازد؟ آیا استقرا بین علم و تجربه پیوند برقرار مى کند یا امرى دیگر؟ آیا تجربه قادر به «اثبات» نظریه ها مى باشد؟ اگر نمى باشد، پس چه موضعى را مى تواند در مقابل آنها اتخاذ کند؟ در فرآیند نیل به نظریه هایى که مقبول دانشمندان واقع شده اند و در حوزه ى علم وارد مى شوند، تجربه و «مشاهده» چه نقشى را بر دوش مى کشد؟ آیا تجربه در مقام وضع و دست یابى[1] نظریه هاى علمى وارد عمل مى شود یا در مقام نقد و ارزیابى[2] آنها؟ تا چه حد مى توان به احکامى که با توجه به تجربه صادر مى شوند یقین حاصل نمود؟ خلاصه این که، «مبناى تجربى»[3] نظریه هاى علمى کدام است و از چه استحکامى برخوردار است؟
در این مقاله مى خواهیم بر اساس روش شناسى علم  پاپر، به این پرسش ها پاسخ گوییم و مبانى وى را در مواضع فوق آشکار سازیم; سپس آنها را با توجه به اهدافى که از پذیرش آنها دنبال مى شود و پیامدهایشان، مورد نقد و بررسى قرار دهیم.



 


 


 
«علوم تجربى» به چه نحوى بر «تجربه» مبتنى و متکى است و چه چیزى پیوند میان آن دو را فراهم مى سازد؟ آیا استقرا بین علم و تجربه پیوند برقرار مى کند یا امرى دیگر؟ آیا تجربه قادر به «اثبات» نظریه ها مى باشد؟ اگر نمى باشد، پس چه موضعى را مى تواند در مقابل آنها اتخاذ کند؟ در فرآیند نیل به نظریه هایى که مقبول دانشمندان واقع شده اند و در حوزه ى علم وارد مى شوند، تجربه و «مشاهده» چه نقشى را بر دوش مى کشد؟ آیا تجربه در مقام وضع و دست یابى[1] نظریه هاى علمى وارد عمل مى شود یا در مقام نقد و ارزیابى[2] آنها؟ تا چه حد مى توان به احکامى که با توجه به تجربه صادر مى شوند یقین حاصل نمود؟ خلاصه این که، «مبناى تجربى»[3] نظریه هاى علمى کدام است و از چه استحکامى برخوردار است؟
در این مقاله مى خواهیم بر اساس روش شناسى علم  پاپر، به این پرسش ها پاسخ گوییم و مبانى وى را در مواضع فوق آشکار سازیم; سپس آنها را با توجه به اهدافى که از پذیرش آنها دنبال مى شود و پیامدهایشان، مورد نقد و بررسى قرار دهیم.



 


 


 
«علوم تجربى» به چه نحوى بر «تجربه» مبتنى و متکى است و چه چیزى پیوند میان آن دو را فراهم مى سازد؟ آیا استقرا بین علم و تجربه پیوند برقرار مى کند یا امرى دیگر؟ آیا تجربه قادر به «اثبات» نظریه ها مى باشد؟ اگر نمى باشد، پس چه موضعى را مى تواند در مقابل آنها اتخاذ کند؟ در فرآیند نیل به نظریه هایى که مقبول دانشمندان واقع شده اند و در حوزه ى علم وارد مى شوند، تجربه و «مشاهده» چه نقشى را بر دوش مى کشد؟ آیا تجربه در مقام وضع و دست یابى[1] نظریه هاى علمى وارد عمل مى شود یا در مقام نقد و ارزیابى[2] آنها؟ تا چه حد مى توان به احکامى که با توجه به تجربه صادر مى شوند یقین حاصل نمود؟ خلاصه این که، «مبناى تجربى»[3] نظریه هاى علمى کدام است و از چه استحکامى برخوردار است؟
در این مقاله مى خواهیم بر اساس روش شناسى علم  پاپر، به این پرسش ها پاسخ گوییم و مبانى وى را در مواضع فوق آشکار سازیم; سپس آنها را با توجه به اهدافى که از پذیرش آنها دنبال مى شود و پیامدهایشان، مورد نقد و بررسى قرار دهیم.



 


 


 

کلیدواژه‌ها