برخلاف برى بارتر1 که در آثار اولیه خود عمدتاً آرا و اندیشه هاى جامعه شناسان، خصوصاً جامعه شناسان معرفت، را مورد و ارزیابى قرار مى داد دیوید بلور2، بنیانگذار و نظریه پرداز دیگر معرفت شناسى اجتماعى مکتب ادینبورا، توجه خود را عمدتاً معطوف به دو دسته از فیلسوفان کرده است: فیلسوفان تحلیل ـ زبانى و فیلسوفان علم.
در بررسى و تحلیل دقیق آثار اولیه بلور، سه تعلق یا تعهد آشکار مى شود که در زنجیره همه اندیشه هاى او به طور منظم و مستمر حضور دارد. مهمترین این تعلقات، تلاشهاى مداوم و پیگیر بلور است تا رویکردى صرفاً جامعه شناختى به علوم طبیعى، و نیز به ریاضیات و منطق، اخذ و استنتاج کند. موضوع دوم که حائز اهمیت و دائماً مطرح است، اتکاى کلى و تمام و کمالى است که به علم و نهاد پر پیچ و خم آن دارد. بلور در مواقع ضرورى به تلویح و به تصریح از علم نیز دفاع مى کند. تعلق دیگرى که رویه دیگر علم گرایى بلور را تشکیل مى دهد، مخالفت وى با فلسفه، به طور کلى است، و با مکاتب فلسفى اى به طور اخص که نگرشى انتقاد آمیز نسبت به علم دارند. سومین تعلق بلور به مارکسیسم است که جلوه هاى مختلفى پیدا مى کند. این تعهد ضمنى شاید به طور طبیعى با مواضع ضد ما بعدالطبیعى وى پیوند خورده است.
پیش از اینکه جنبه هاى مختلف پیدایش و تطور مکتب ادینبورا را مورد تحلیل دقیق فلسفى قرار دهیم، جا دارد نکته اى را که به لحاظ تاریخى اهمیت دارد گوشزد کنیم، و آن این که دیوید بلور نخستین بار، در سال 1973، صورت بندى بسیار مختصر و مفیدى از اصول مکتب ادینبورا رسماً اعلام مى کند، به گفته وى:
«چهار شرط علیت3، بى طرفى4 ، خود اطلاقى5 و تقارن6 برنامه تمام عیار جامعه شناسى معرفت خوانده خواهد شد» (دیوید بلور، 1973/ الف: ص 174)
در ادامه مقاله به طرح و ارزیابى سه موضع فوق در آثار بلور مى پردازیم.