گذار از روش به پساروش آنتی دوآلیستی در اندیشه سیاسی غرب؛ پیامدها و چشم‌اندازها

نویسندگان

1 دانشیار علوم سیاسی دانشگاه تهران

2 استادیار علوم سیاسی دانشگاه حکیم سبزواری

چکیده

تمایز ذهن-عین در معرفت‌شناسی دکارتی منجر به شکل‌گیری نوعی معرفت‌شناسی شد که وجه اساسی آن دوآلیست یا دوگانه­گرایی است که جهان بیرون از ذهن را به­مثابه عینیتی مسلم مفروض می­گیرد و کشف عینیت را هدف غایی معرفت یا آنچه که «روش علمی» خوانده می‌شود، قلمداد می­کند؛ ولی چرخش‌های سه­گانه هستی­شناختی، زبانشناختی و منطقی از نیمه قرن بیستم به بعد منجر به نقد روش علمی معطوف به معرفت­شناسی کانتی شد. یکی از ادعاهای مقاله حاضر این است که به کمک منطق فازی می­توان بر نظام معرفتی دوئالیستی به ارث رسیده از رئالیسم غلبه یافت؛ لذا مسئله اصلی این است که با نقد و انحلال پیش‌فرض‌های معرفتی و منطقی از جمله دوآلیسم، روش علمی چه سرنوشتی پیدا می­کند؟ برای پاسخ به این مسئله، پس از بررسی تبارشناسانه نظام معرفتی روش علمی، چرخش‌های سه­گانه (منطقی، وجودی و زبانی) به­مثابه عامل گذارِ روش دوآلیستی به پساروش آنتی‌ دوآلیستی، بررسی خواهد شد که در این چرخش، گذار از منطق ارسطویی به منطق فازی و نقش برجسته منطق فازی در این چرخش محوریت خواهد داشت

کلیدواژه‌ها